۱۳۹۰ دی ۱۶, جمعه

بی نشان


آواز عاشقانه ی   ما  در  گلو  شکست
حق باسکوت بود، صدا در گلو شکست

دیگر دل ام هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست

سربسته ماند بغض گره خورده در دل ام
آن  گریه های  عقده گشا در گلو شکست

ای داد،  کس  به  داغ دل باغ، دل نداد
ای وای، های های عزا در گلو شکست

آن روزهای خوب  که  دیدیم، خواب  بود
خواب ام پرید و خاطره ها در گلو شکست

بادا، مباد  گشت  و مبادا،  به باد رفت
آیا، زیاد رفت و چرا،  در گلو شکست

فرصت گذشت و حرف دل ام ناتمام ماند
نفرین  و  آفرین  و  دعا در گلو شکست

تا  آمدم   که  با   تو   خدا حافظی  کنم
بغض ام امان نداد و خدا در گلو شکست

--